طرز فکرم به طرز رفتارم
پیچ می خورد و تاب بر می داشت
در گلاویز کی خودم باشم ؟
دستی از من نقاب برمی داشت
من ِ در کوچه های دیروزی
باز سرگرم تیله بازی بود
همچنان دخترخدیجه سیاه
به طلاق از رحیم راضی بود
شکل روحی سپید می دیدش
فاطی از کله قند می ترسید
گرچه کر بود و لال بود اما
از صدای بلند می ترسید
از همان روزهای کودکی اش
فاطی از سینه بند می ترسید
کوچک و قرمز و چروکیده
چشم فاطی شبیه کشمش بود
صورت استوانه ایی شکلش
مثل جوراب های نخ کش بود
با خطوط عمیق پیشانی
ریل بر روی ریل دوخته بود
چشم را خوبتر
آی-ویدئو