هفتاد و دو پروانه ، پروانه ی فرزانه /
شمع رخ حق دیدن ، رفتند چو مستانه /
رفتند همه مه رویان ، لا حول و لا گویان/
آن منزل توست نی این ، رفتند از این خانه/
از ساغر دل داده ، مدهوش و افتاده /
از پیر خراباتش ، تا کودک دردانه/
پیراهن خود بینی ، از تن بدر آوردند /
تا که نشود حایل ، بین خود و جانانه/
رفتند چو کبوترها ، مستانه و بی پروا/
باآنکه بدانستند ، دامی است و بی دانه/
آی-ویدئو