خَمی که اَبرو یِ شوخ ِ تو در کمان اَنداخت
به قصد ِ جان ِ من ِ زار ِ ناتوان انداخت
نبود نقش ِ دو عالم که رنگ ِ اُلفت بود
زمانه طرح ِ محبّت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب ِ چشم ِ تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب ِ رو یِ تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه ِ چَمَن دوش مست بُگذشتم
چو از دهان ِ توام غنچه در گمان انداخت
آی-ویدئو