مرا ز چشمت افکندی دگر چه می خواهی
به دیگران دل می بندی دگر چه می خواهی
ز عشق و یاری ای زیبا سخن مگو با من
تو که از غم من خرسندی دگر چه می خواهی
به دلم از سوز عشقت آذر ها دارم
ز غمت بر جان زارم اخگر ها دارم
به عشقت ای گل دل بستم دگر چه می خواهی
من از تو پیمان بشکستم دگر چه می خواهی
کنون که از پا افتادم در این سرای غم
بیا بگیر ای مه دستم دگر چه می خواهی
در دل شب ، اخگر بارم تا روشن گردد شام تارم
گر بشکستی پیمانت را من از مهرت کی دل بردارم
آی-ویدئو