فکرِ چشمای تو بودم وقتی که این خونه می سوخت
وقتی شب ستاره هاشو به یه ابرِ تیره میفروخت
فکرِ چشمای تو بودم وقتی دریا زجه میزد
وقتی جنگلا میمردن اما بارون نمیومد
نگرانِ خنده هاتم که پَسه پنجره خشکید
این که هیشکی بغضِ مارو به غریبی مون نبخشید
من و تو پَر نکشیدیم اما پرواز و می فهمیم
چه قفس ها که شکستیم توی این گردشِ تقدیر
به تو میرسم دوباره توی این شکسته بالی
با همین شونه ی زخمی با همین دستای خالی
.
آی-ویدئو