می نام میخواد بخونه اما کارش بده...مدیر هم بهش میگه باید احساساتت فوران کنه و قلبت واسه یه نفر بزنه تا بهتر بخونی....زین وو ومی نام میرن روستای مینام شون تا واسه مراسم یادبود بابای مینام..می نام اونجا مامان تای جینگو میبینه...تای جینگ میره اونجا تو دل طبیعت شروع میکنه آواز گوش دادن که یه هو یه خرسو میبینه شروع میکنه به فرار کردن که میبینه اون یه خوک کوچولوه نه خرس...
آی-ویدئو