وقتی مادر من در ۱۲ سالگی ام در عین محبت وتلاش شبانه روزی پزشکان به خاطر بیماری مرد با خودم عهد بستم پزشک بشوم. وقتی مدرکم را گرفتم و به کشورم برگشتم متوجه شدم در کشوری که قحطی و جنگ ویرانش کرده بود انتظار هیچ حمایتی از جانب دولت وجود ندارد، بنابراین اردوگاه خودم را تأسیس کردم؛ در این اردوگاه علاوه بر ویزیت 400 بیمار در هر روز چیزهای دیگری هم داریم؛ از مدرسه ای که روزانه ۸۵۰ دانش آموز دارد گرفته تا قوانین منحصر به فردی که به برابری جنسیتی، مذهبی و سیاسی بها میدهد.
آی-ویدئو