دل و دینام شُد و دلبر به ملامت بَرخاست،
گفت: «با ما مَنِشین! کاز تو سلامت برخاست.»
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست؛
که نه در آخر ِ صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زآن لب ِ خندان به زبان لافی زد
پیش ِ عُشّاق ِ تو شبها به غرامت برخاست
در چمن باد ِ بهاری زِ کنار ِ گُل و سرو
به هوادارییِ آن عارض و قامت برخاست
آی-ویدئو