مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو، یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو، گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید، گفت با این همه از سابقه نومید مشو، گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک، از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو، تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار، تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو!
آی-ویدئو