دلم برایت تنگ شده و هیچکس حضورِ موذیانه بغضی پنهان را در نگاهم نمی بیند.
ضربه ای به شانه ام می زنند و من در اعماقِ سرخگونِ قلبم می دانم، از سکوتِ من چه خرسندند.
درست مثلِ اینکه از پرنده ای در قفس سوال کنی چه اتفاقی افتاده ؟
بعد بنشینی برای آرزوهایش دعا کنی .... آدم ها از یکدیگر هیچ چیزی نمی دانند .. هیچ چیز
.
آی-ویدئو