دل خــود را بــه عشق نــازنینی خــوبــرو بستم
ز خــوبــان بــر گــزیــدم دلبری و دل در او بستم
مـن اندر بند هستی نیستم کـز دولت عشقش
گسستم دل ز مـــال و جاه و در آن خوبرو بستم
خــدا را یــاد کـن ای گل تـو این مرغ غزلخوان را
کــه چشم از ایـن گلستان با هزاران آرزو بستم
آی-ویدئو