شاعر: فروغ فرخزاد | دکلمه توسط : ف . تیزابی | نمی دانم چه می خواهم خدایا/به دنبال چه میگردم شب و روز/چه می جوید نگاه خسته من/چرا افسرده است این قلب پرسوز/ز جمع آشنایان می گریزم/به کنجی می خزم آرام و خاموش/نگاهم غوطه ور در تیرگیها/به بیمار دل خود می دهم گوش/گریزانم از این مردم که با من/به ظاهر همدم و یکرنگ هستند/ولی در باطن از فرط حقارت/به دامانم دو صد پیرایه بستند/از این مردم که تا شعرم شنیدند/برویم چون گلی خوشبو شکفتند/ولی آن دم که در خلوت نشستند/مرا دیوانه ای بدنام گفتند/دل من ای دل دیوانه من/که می سوزی ا
آی-ویدئو