دکلمه روشنک شعردکترهشترودی
دور از نظر، نهفته درآن كوی های دوردرشامگاه تیره خاموش خانه ای ست
پوشیده در تباهیِ خاكستر زمان یادی زسرنوشت و گذشتِ زمانه ای ست
هرصبحگه كه باد سحرگه وزدبه كوه پیچد صدای ناله در آن خانه خموش
اشباح شب ز نور سحر در گریز و جنگ بار گناه گمشده را میكشد به دوش
هرشب به نور ماه درآن خانه خیال آهسته می خزد همه جا سایه های ما
عطر گناه رفته كه در شب خلیده است آید ز كوچه های سیه پا به پای ما
روزی گشوده شددر اینخانه درسكوت چون صبح نوبهاردرآن پرتویی بتافت
دیوارهای خانه زنو روشنی گرفت خورش
آی-ویدئو