در هذیان های شب
خوابت را دیدم
میانِ رنگ پریدگی اتاق خواب
در درازای نبودن هات نشسته بودم
بعد از شروع خاطره ها
من را تماشا کردی
خندیدم و گفتم:"چقد من و دوس داری؟"
بیشتر از قبل به من خیره شدی
با آن چشم های نافذ عسلیت گفتی:
"به اندازه ی تموم بچگیامون".
و بستنی که از دستت گرفتم و تا به امروز دهانم طعمش شیرین ماند.
آی-ویدئو