از بس که خدا عاشق نقاشی بود
هر فصل به روی بوم، یک چیز کشید
یک بار ولی گمان کنم شاعر شد...
یک گوشه ی دنج رفت و پاییز کشید ---تو داری میری که منو تنها بذاری
تو داری میری تا رو قولات پا بذاری
تو داری میبندی رو این عشق چشاتو
ندیدی که حالم عوض میشه با تو
به جون تو سخت میگذره
عشق مثل عطر نیست که بپره
من اونیم که وابستته
هنوزم توی فکرتم یک سره
بی تو زندگی برام بی معنیه
نفهمیدی فرق داری تو با بقیه
آره درست مثل دیوونه هام
این از تاثیرات دل تنگیه
آی-ویدئو