گَرَم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
گُل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گِل
اَیا باد سحرگاهی! گر این شب روز می خواهی
از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می کُشَم شاید
هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من
بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل
ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا؟
که حال غرقه در دریا نداند خُفته بر ساحل
به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید
نه قتلم خوش همی آید که دست و پنجه ی قاتل
اگر عاقل بود
آی-ویدئو