غزل از: رهی معیری | پیانو: مزدا انصاری | دستگاه: آواز بیات اصفهان | چه رفته است که امشب سحر نمی آید/شب فراق به پایان مگر نمی آید؟/شدم به یاد تو خاموش آن چنان که دگر/فغان هم از دل سنگم به در نمی آید/تو را مگر به تو نسبت کنم به جلوه ی ناز/که در تصور از این خوب تر نمی آید/جمال یوسف گل چشم تیره روشن کرد/ولی ز گم شده ی من خبر نمی آید
آی-ویدئو