ای بی وفا راز دل بشنو
از خموشی من
این سكوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا
حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب كه تو در كنار منی
غمگسار منی
سایه ات سر من تا سپیده مگیر
ای اشك من
خیز و پرده مشو
پیش چشم ترم
وقت دیدن او راه دیده مگیر
دل دیوانه من
به غیر از محبت
گناهی ندارد خدا داند
شده چون مرغ طوفان
كه جز بی پناهی
پناهی ندارد خدا داند
منم آن ابر وحشی
كه در هر بیابان
به تلخی سرشكی بیفشاند
به جز این اشك سوزان
دل ناامیدم گواهی ندارد خدا داند
آی-ویدئو