دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آنهمه آزادگی بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من , غافل شود از یاد من ,قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود ,وز رشته ی گیسوی خود , بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم؟
گر شکوه ای دارم ز دل، با یار صاحبدل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به را
آی-ویدئو