روزی پسری با نام آشیا وقتی میرفت خونه با موجود عجیبی بر خورد آن موجود وقتی او را دید به پشت او چسبید آشیا هر روز بدتر از دیروز می شد تا اینکه روزی آگهی دید که درباره ی استخدام جن گیری بود آشیا با آن شماره تماس گرفت تا شاید بتواند آن موجود عجیب را از خود جدا کند و ...
آی-ویدئو