دوش دوش دوش که آن مه لقا
خوش ادا، با صفا، با وفا
از برم آمد و بنشست
[خدا] برده دین و دلم از دست
باز، باز، باز، مرا سوی خود
می کشد، می برد، می زند
با دو چشم، با دو چشم مست
[خدا] ابرویش، ابرویش پیوست
آتش اندر دلم بر زد [جانم ای دل]
زان رخ همچو آذر زد [جانم ای دل]
سوخت همه خرمنم، یکسره جان و تنم
کشته عشقت منم، ای صنمبد مکن
بیش از این، ظلم بی حد مکن
جانم بیش از این، ظلم بی حد مکن
دوش، دوش، دوش که آن گرد، گرد گنبد مینا
آبله گون شد، دو چشم من ز ثریا
تند، تند، تند و غضبناک، سخت و سرکش و توسن
از در مجلس درآمد آن بت
آی-ویدئو