تو را آنگونه می خواهم که زندان زلیخا را
کمک کن آه تو جانا بگیرد دامن ما را …
ندارم هیچ امیدی به این دنیای تبعیدی
که من از بد بیابانی گرفتم راه دریا را …
چنان از دیدنت دورم که باور کرده ام کورم
تو کاری کن بدون تو نبینم صبح فردا را
برف آمد پشت ردت در خیابان گم شدم
برف آمد ، برف آمد یک زمستان گم شدم
***جشن اهداء جوایز حساب های قرض الحسنه بانک ملی ایران -نسیم سبز برگزار کننده همایش
آی-ویدئو