بهار همیشه را
به دعوت یک گل می بری
هنگام که تشنه می آیی
از معبد شکوفه های نارس
با ذهنی سر ریز از نور و نوازش
+ + +
می دانی که مرگ
روی پلک های تو
خانه می کند
وقتی هوا مثل ماه
در فضا می چرخد
+ + +
با تپش ساده ی قلبت
نبض تمام آینه بیدار می شود
اینک که تصویر تو
تازه تر از تمام گل
و رستنی های دنیاست
+ + +
دریا روایتی دارد
روی خط نگاه تو
تانگاه می کنم
به امتداد چشم
وآرامش طولی آب
+ + +
منصور خورشیدی
آی-ویدئو