در هلهله ی بتان هر جایی این گونه که دید خود شکستن را / افروخت شراره ی ستم سوزی آموخت ره به خویش رستن را / بنگر حرکات نور اعظم را در ورطه ی تشنگی تلاطم کرد / هفتاد و دو کشتی نجات آورد هفتاد و دو نور وقف مردم کرد / هفتاد و دو کاروان و یک سالار هفتاد و دو باده رو به رو آرد / گاهی ز تنور و گاه بر نیزه با امت خویش گفت و گو دارد / آن اسوه ی پاک باز می گوید آنان که ز راز مرگ آگاهند / در دشت جنون ز پا نمی افتند در مرکب خون همواره در راهند / . . .
آی-ویدئو