ساقی بده پیمانه ای
ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو
عاشق تر از پیشم کند
نور سحرگاهی دهد
فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد
سلطان درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا
در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا
بیگانه از خویشم کند
بستاند آن سرو سهی
سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را
دور از بد اندیشم کند
آی-ویدئو