نیر دختری مهاجر با پدری علیل ساکن حلبی آبادهای حاشیه شهر تهران و مشغول دوره گردی و دست فروشی است. او با پاسبانی به جرم سد معبر کردن درگیر شده و پا به فرار می گذارد و به قهوه خانه ای پناه می برد که پاتوق عده ای از لات و لوت های شهر است. صاحب قهوه خانه شخصی است به نام قنبر دیزلی ملقب به «دندون طلا» که به نیر پناه می دهد
آی-ویدئو