احساس
به بازی گرفته شد
و برگها
خشکی را آرزو کردند
مزرعه در حضور این زمهریر ، به چله نشسته است
ولاجرم
خشـــــکــــــسالی،
تنها محصول این مزرعه شد، که خوشه خوشه «عشـــــــــق» را به شکوفه نشسته بود!
مرگــــــــــــ را در آغوش عشـــــــــــــق عیان باید کرد!!!!!
دل قمار غریبی ست نازنین
و به سُخره نشسته اند عده ای با کاغذو قلمی مکرآلود
که توهّم رادر سر حـــــکاکــــی می کنند و مرگ را در آزادی، عیان!!
آی-ویدئو