سحرگه ره روی در سرزمینی، همیگفت این معما با قرینی، که ای صوفی شراب آن گه شود صاف، که در شیشه برآرد (بماند) اربعینی، خدا زان خرقه بیزار است صد بار، که صد بت باشدش در آستینی، مروت گر چه نامی بینشان است، نیازی عرضه کن بر نازنینی، ثوابت باشد ای دارای خرمن، اگر رحمی کنی بر خوشه چینی!
آی-ویدئو