هواخواه ِ توام جانا و میدانم که میدانی، که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی، ملامتگو چه دریابد میان ِ عاشق و معشوق، نبیند چشم ِ نابینا خصوص اسرار ِ پنهانی، بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور، که از هر رقعه ی دلقش هزاران بت بیفشانی، گشاد ِ کار ِ مشتاقان در آن ابروی دلبند است، خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی!
آی-ویدئو