سیب سرخی را به من بخشید و رفت
سـاقه ی سبـز دلـم را چیـد و رفت
عـاشـقـی هـای مـرا بـاور نکـرد
عاقبت بـر عشق مـن خندید و رفت
چشـم از مـن کنـد و از من دل برید
حــال بیـمار مـرا فهمـیـد و رفت
اشـک در چشـمان سردم حلـقه زد
بـی مـروّت گریـه ام را دیـد و رفت
مـانده ام با عشـق سرگردان خویش
ای خـدا دیـوانـه ام نـامیـد و رفت
بـا غـم عشـقـش مـدارا می کنـم
گـرچـه بر زخمم نمک پاشیـد و رفت
آی-ویدئو