گوینده : ف . تیزابی -- دوستت دارم ودانم که تویی دشمن جانم * ازچه بادشمن جانم شده ام دوست ندانم(منو دل خسته شدیم بسکه که سوختیم،دوتامون نفس آخروبادرد کشیدیم،خسته کردیم خودمونو بدنبال سراب،پر تاول شد ازبیهوده راه رفتن پاهامون،هرچه گشتیم به جایی نرسیدیم وسرابی بیش نبود...فرامرز تیزابی)
آی-ویدئو