درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس...
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس...
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
....
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرس
آی-ویدئو