رفتنت سر از تن همه چیز جدا کرد
ما انسان های بی سری شدیم
که فریادهاشان را از رگ گردنشان بیرون می ریختند
رفتنت سر از تن همه چیز جدا کرد
بعد از تو
جاده های بی "سر" تنها "انتها" داشتند
و ما فقط می توانستیم به انتها برسیم
پس عجیب نیست
اگر دستی فنجان قهوه را پر نمی کند
اگر عنکبوت ها بر پاهایمان تار می تنند
و من مدت هاست حرف آخر اسم تو را تکرار می کنم...
آی-ویدئو