سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام زآلودگی ها کرده پاک
این دلِ تنگ من و این دود عود
در شبستان زخمه های چنگ و رود
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
عشق دیگر نیست این این خیرگی ست
چلچراغی در سکوت و تیرگی ست
این دل تنگ من و این دود عود
در شبستان زخمه های چنگ و رود
این فضای خالی و پروازها
این شب خاموش و این آوازها
ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم
آی-ویدئو