احسان سلیمانی مقدم...چون سایه های بی امان
بازیچه ی دست زمان
در این دنیا ماندم چنان
افسرده و حیران
سرگشته و حیران
چون آدمک زنجیر
بر دست و پایم
از پنجه ی تقدیر
من کِی رهایم ؟
ای که تو دادی جانم
گو به من تا کِی بمانم
آدمی چون آدمک
مخلوقی سرگردان
ای که تو دادی جانم
گو به من تا کِی بمانم
آدمی چون آدمک
مخلوقی سرگردان
چون آدمک زنجیر
بر دست و پایم
از پنجه ی تقدیر
من کِی رهایم ؟
آی-ویدئو