بزن لایکووووو;)کودکی گرسنه و بیمار گوشه قهوه خانه ای میخفت رادیو باز بود و گوینده از مضرات پرخوری میگفت/کودکی به پدرش گقت:پدردیروزسرچهارراه حاجی فیروزرادیدم بیچاره!چه اداهایی ازخودش درمی آورد تامردم به اوپول بدهند،ولی پدرمن خیلی ازاوخوشم آمدنه به خاطراینکه ادا درمی آوردو می رقصید به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود...از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می دیدند.بزن لایکووو:|
آی-ویدئو