احساس کرد مریض شده. سریع دوید پشت رایانه و علائم بیماری اش را جستجو کرد. نتیجه ای که اینترنت به او گفت سرطان بود!!! خودش فهمید مسخره است! زنگ زد به شمسی خانوم، پیرزنی که در همسایگی آنها زندگی می کرد. اطلاعاتش زیاد بود از بس که از این مجله ها می خواند و برنامه های تلویزیون را نگاه کرده بود. شمسی خانوم برایش نسخه ای پیچید و او طبق نسخه ی من درآوردی همسایه عمل کرد. حالش به شدت بد شده بود و اسهال شدیدی گرفته بود و آقای دکتری که بیش از 7 سال درس خوانده بود هم در مطبش مگس می پراند!
آی-ویدئو