یکی از تلخ ترین خاطرات این دوره «گرسنگی» بود، اونم از نوع بسیار شدید، غذای ما طی روز چند تا خرما و یه تیکه نون خشک و کمی آب بود. یادم میاد، بارها شده بود، از شدت گرسنگی به گریه می افتادیم، نرفتن دستشویی و نگه داشتن اون، خیلی عذاب آور بود، چون زیر زمین دستشویی نداشت. به همین دلیل طی روز فقط یه بار ما رو به تنها دستشویی طبقه همکف اون خونه می بردن(برای آگاهی بیشتر به آدرس mshrgh.ir/797315 برین)
آی-ویدئو