زن رفته است؛ ناگهانی. حالا همان کارهای ساده ای که قبلا به چشم نمی آمد - مثل آماده کردن صبحانه - هر کدام تبدیل به پروژه! ای بزرگ، سخت و پیچیده شده است.
مادر رفته است؛ در سکوت. و پدر با همان چشم های بسته و در سنگر خالی دشمن! همچنان رجز می خواند...
آقای هافمن بیدار شو! خانم راننده! پیاده شد.
اقتباسی دیدنی از کتابی با همین نام نوشته ی ایوری کورمن.
»» حاوی تصاویر محدود برهنگی :: کتاب نیوز
آی-ویدئو