نه بیهوش شدم و نه خوابم برد. تمام مدت ١٦ساعت بیدار و هوشیار بودم. صداها را هم می شنیدم. نیروهای ارتش و هلال احمر آمده بودند. به همراه شوهرم به دنبال من می گشتند، اما صدایم به گوش آنها نمی رسید تا این که شنیدم می خواهند بولدوزر را روشن کنند. تمام مدت ترسم از همان بولدوزر بود. با خودم می گفتم من زنده ام و به هوشم. اگر بولدوزر بندازند و من تکه تکه شوم، چه! - کانال عسل - Aparat.com/Antinamard
آی-ویدئو