علیرضا اخلاقی می گوید: پدرم بیماری خاصی نداشت، نه کسالتی نه مرضی... خیلی آرام مرد. خمیازه ای کشید و رفت. همه مردم روستا هم برای تشییع جنازه اش آمدند.
حاج اسماعیل، پیر روستا بود. تعزیه خوان خوبی که بین همه مردمشان اعتبار داشت اما بعد از مرگش ورق برگشت و روستا غمگین شد. روز تشییع جنازه همه جا شلوغ شده بود. انگار که بر چهره روستای تنکمان غم نشسته باشد، غم رفتن شهادت خوان خوبشان.
پسرش به یاد می آورد: حاجی آرزو داشت که رفتنش متفاوت باشد. اهل ادا و اطوار هم نبود که خودش را مذهبی نشان دهد. هیچ وقت برای اجرا، منبر
آی-ویدئو