جانکوا میره پیش گنگ و ازش تقاضا میکنه بانو جمی رو نکشه و آزادش کنه....گنگ آزادش میکنه و میگه به شانگهای بره...بانو جمی به منزلش برمیگرده و مبینه تمام اموالشو (کیم یانگ) تصرف کرده.بانو جمی همه چی رو از دست داد.در نا امیدی کامل خودشو میکشه............
آی-ویدئو