پسر سوسونو با تحریکات عمه سوسونو نزدیک بود جومونگو بکشن سوسونو ناراحته و تصمیم میگیره گوگوریو را برای همیشه ترک کنه
-امپراطور؛بانو سوسونو میخوان شما را ببینن-ملکه امپراطور اینجا هستن-بیرون از قصر بودم داشتم به سرزمین جدیدی که از شکست هان به دست آوردیم نگاه میکردم،حالا دیگه وقتشه از گوگوریو به اون سرزمین پهناور بریم-بزارید یه نوشیدنی برات بریزم-بانو از چیزی ناراحتی(همیشه جومونگ از چشمهای سوسونو همه چی را میفهمید)-نه-عالیجناب-بله. (ما بقی دیالوگ نظرات)
آی-ویدئو