می باره بارون
روی سر مجنون
توی خیابون رویایی
می لرزه پاهاش
بارونیِ چشماش
میگه خدایی تو آقایی
من مأنوسم
با حرمت آقا
حرم تو والله برام بهشته
انگار دستی
اومده واز غیب
روی دلم این جور برات نوشته
کربلا کربلا کربلا اللهم الرزقنا
می دونم آخر
می رسه یه روزی
کنار تو آروم بگیرم
با چشمای تر
یا که توی هیأت
یا وسطِ روضه بمیرم
یادم می آد
که مادرم هرشب
منو می آوردش میون هیأت
کوچیک بودم
که مادرم حرز تو گردنم
آی-ویدئو