شاهزاده همراه با معشوقه اش سوار بر اسب با ردایی رنگارنگ از دروازه ی قصر خارج شد. با شتاب به بیابان زدند. نه اسب های گارد حفاظت سلطنتی به گرد پایشان رسیدند و نه راهزنان تاب تعقیبشان را در گردنه های خطرناک پیش رو داشتند. هیچ کس حتی نزدیک ترین دوستانشان نمی دانست مقصد نهایی آنان کجاست. آخرین روزی که در قصر بودند با هیچ کس سخن نگفته بودند.
سفارش از www.khoob.net
آی-ویدئو