شــــــعـــــــــــــر- شهیارِ قنبــــــــــــــری
آهنگ -اسفندیارِ منـــــفرد زاده
Translate
با صدای بی صدا،
مث یه کوه، بلند،
مث یه خواب، کوتاه،
یه مرد بود، یه مرد!
با دستای فقیر،
با چشمای محروم،
با پاهای خسته،
یه مرد بود، یه مرد!
شب، با تابوت سیاه
نشس توی چشماش،
خاموش شد ستاره،
افتاد روی خاک.
سایه ش هم نمی موند
هرگز پشت سرش،
غم گین بود و خسته،
تنهای تنها!
با لب های تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره... قطره... قطره ی آب... قطره ی آب!
در شب بی تپش،
این طرف، اون طرف
آی-ویدئو