"عاشقانه"
آن شب که صبح روشن اندامت
از آسمان آینه بر من طلوع کرد
شمع بلند قامت خلوتسرای من
از خجلت برهنگی خویش می گریست.
من در کنار او
از پرتو طلوع تو بی خواب می شدم
سر در میان موی تو می بردم
بر سینه ی بلند تو می خفتم
تا با تو در برهنه ترین لحظه های خویش
محرم تر از تمامی آیینه ها شوم.
میل هزار سال تو را دوست داشتن
در من نهفته بود.
من از تب طلایی چشمانت
آهنگ تند نبض تو را می شناختم.
قلب شتابناک جهان در تو می تپید.
من ، طعم تشنگی را در بوسه های تو
هر بار می چشیدم وسیراب می شدم
آی-ویدئو