هیچ کس هیچ کسی را نشناخت : شعر محمد زهری با صدای علی محمدی
هیچ کس هیچ کسی را نشناخت
هرکه پرورده ی دست وطنی
من ، منم، دور زدنیا ی توام
تو، تویی ، دور ز دنیای منی
زیر آرامش خود ریخته ایم
جوش تشویش به هر قطره ی خون
توکه خویشی و زخود با خبری
هیچ دانی که منم اکنون چون؟
من هم ای دوست کجا ره دارم
در دل خلوت بیگانه ی تو
شاید اندرپس آباد تو هست
تلخی خانه ی ویرانه ی تو
محمد زهری
آی-ویدئو