غزلی بداهه بیاد دوست سفر کرده ام قاسم "رنج "
بیتو رفیق ، فصل بهار و خَزان یکی است
چون نیستی مقابل من این و آن یکی است
وقتی که شور و حال نباشد بجان دوست
پیر هزار ساله و مرد جوان یکی است
چون نیست انتظار تَماشای گُلرخان
صبح وصال و هول شب امتحان یکی است
تیری خَطا بزن که فدایت شَوم دُرُست
تشویش مرگ و کَندَن دل نیمه جان یکی است
آی-ویدئو