فرهاد مهراد شنبه روز بدی بود، روز بی حوصله گی،وقت خوبی که می شد غزلی تازه بگی؛ظهر یک شنبه ی من، جدول نیمه تموم،همه خونه هاش سیاه، روی خونه جغد شوم؛صفحه ی کهنه ی یادداشتای من گف دوشنبه روز میلاد من ئه،
اما شعر تو می گه که چشم من تو نخ ابره که بارون بزنه،
آخ اگه بارون بزنه،آخ اگه بارون بزنه!غروب سه شنبه خاکستری بود،همه انگار نوک کوه رفته بوده ن
به خودم هی زدم از این جا برو!اما ... شناسنامه ی من
آی-ویدئو